در میانه جنوب شرقی ترین نقطه کشور جایی که خاکی خشک اما مردمانی گرم و نجیب دارد، شهری قرار دارد که نامش «مرکز استان» است، اما چهره اش بیشتر به یک سکونتگاه فراموش شده شباهت دارد تا به یک شهر رسمی و برنامه ریزی شده.
زاهدان با تمام قدمت و جمعیت قابل توجهش امروز درگیر مشکلاتی است که در بسیاری از مناطق دیگر کشور سال هاست پشت سر گذاشته شده اند.
شهری بی نظم، بی نقشه، بی چشم انداز…
نخستین چیزی که در بدو ورود به زاهدان به چشم می آید نه زیبایی شهر است و نه آثار معماری خاص؛ بلکه فقدان کامل نظم و هماهنگی شهری است.
خیابان ها عمدتاً باریک و غیراستاندارد، جدول ها ترک خورده و مملو از زباله و فاضلاب های روان در گوشه و کنار خیابان ها تصویری ناخوشایند از یک شهر رها شده را به نمایش می گذارند. در بسیاری از مناطق شهری حتی خبری از تابلوهای راهنمایی، خط کشی معابر، یا فضای سبز نیست.
در یک نگاه کلی زاهدان بیشتر شبیه به مجموعه ای از سکونتگاه های پراکنده است تا یک شهر با ساختار منسجم. طراحی نامتوازن معابر، معماری بی هویت و فقدان زیرساخت های ابتدایی، نشان می دهد که اصول اولیه شهرسازی یا هیچ گاه در این شهر پیاده نشده یا خیلی زود به فراموشی سپرده شده اند.
شهر بدون پارک، کودکی بدون بازی
یکی از نمودهای تلخ کم توجهی به کیفیت زندگی در زاهدان، نبود فضاهای عمومی مناسب برای خانواده هاست. پارک های شهری که در اغلب شهرهای کشور به یکی از پایه های رفاه شهری بدل شده اند، در زاهدان به شدت کم یاب اند یا اساساً وجود ندارند. برای کودکان و نوجوانان این شهر «بازی» مفهومی است که یا در کوچه های خاکی خلاصه شده یا اصلاً جایی در زندگی روزمره شان ندارد.
نبود فضای سبز، نبود فضاهای ورزشی، نبود مراکز فرهنگی، در کنار مشکلات معیشتی چهره ای افسرده و نگران کننده از این شهر ترسیم کرده است. آنچه بیشتر آزار دهنده است سکوت و بی عملی در برابر این وضعیت است؛ سکوتی که بیشتر از خود مشکل نگران کننده است.
مرکز شهر بی خدمت، اطراف شهر در حال ساخت و ساز!
در شرایطی که خدمات اولیه در مرکز شهر زاهدان، از نظافت و جمع آوری زباله گرفته تا آسفالت خیابان ها، در وضعیت بحرانی قرار دارد ساخت و سازهای بی ضابطه و شتاب زده در حاشیه شهر با سرعت ادامه دارد. مناطقی که بدون برنامه ریزی و بدون زیرساخت صرفاً به واسطه افزایش قیمت زمین و مهاجرت بی رویه توسعه یافته اند، حالا به کانون های جدید حاشیه نشینی بدل شده اند.
این توسعه نامتوازن ضمن آنکه چالش های تازه ای در زمینه خدمات رسانی ایجاد کرده باعث گسترش نابرابری اجتماعی و فضایی در شهر شده است. پرسش اساسی اینجاست: چگونه می توان برای ساخت و سازهای جدید مجوز صادر کرد وقتی خدمات پایه ای در بافت مرکزی همچنان معلق مانده اند؟
جوانانی بیکار، جامعه ای بی افق
از دیگر بحران های جدی زاهدان بیکاری گسترده جوانان است. شهری با جمعیتی عمدتاً جوان اما بدون فرصت های شغلی پایدار، بدون صنایع موثر و بدون برنامه مشخص برای توسعه اقتصادی. همین فقدان افق شغلی بسیاری از جوانان را یا به سمت مهاجرت کشانده یا به دل مشاغل کاذب و بعضاً پرخطر سوق داده است.
این در حالی است که زاهدان از ظرفیت های بومی، مرزی، فرهنگی و انسانی فراوانی برخوردار است؛ اما هیچ گاه این ظرفیت ها به درستی دیده، تقویت یا به کار گرفته نشده اند.
سؤال بی پاسخ: در ذهن مدیران این شهر چه می گذرد؟
با وجود تمامی این مشکلات عیان و تکرار شونده آنچه بیش از همه فقدانش احساس می شود پاسخگویی و شفافیت در مدیریت شهری است. نه برنامه ای اعلام می شود، نه گزارشی داده می شود و نه حتی تلاشی برای ارتباط صادقانه با مردم دیده می شود.
در چنین شرایطی شهروندان حق دارند بپرسند: در ذهن مدیران و تصمیم گیران این شهر چه می گذرد که ما از آن بی خبریم؟ آیا زاهدان نیز مانند بخشی از حاشیه های کشور به تدریج از دایره اولویت های ملی خارج شده است؟
زاهدان امروز با همه محرومیت هایش شهری است زنده و در انتظار تغییر. مردمش هنوز امیدوارند، هنوز صبورند، و هنوز چشم به راه اندکی تدبیر و اراده برای بهبود اوضاع. آن ها نه معجزه می خواهند و نه امتیاز ویژه؛ تنها خواهان حق زندگی شرافتمندانه در شهری هستند که سال هاست عنوان «مرکز استان» را یدک میکشد اما در عمل سهم چندانی از امکانات مرکز بودن ندارد.
این گزارش تلاشی است برای بازتاب صدای همان مردمی که سال هاست فریادشان به جایی نرسیده. اگر قرار است تغییری رخ دهد از همین صداها باید آغاز شود.